شکوفه های امید

همیشه میتوان به رویش شکوفه های امید,امیدواربود...

شکوفه های امید

همیشه میتوان به رویش شکوفه های امید,امیدواربود...

افکار خام کودکی

چهارشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۷:۱۹ ب.ظ

فاصله مدرسه ابتداییم تا خونه زیاد نبود

بهمین خاطر مامانم نمیومد دنبالم و میگفت خودت بعد مدرسه یک راست بیاخونه

از طرفی باداشتن سه تا بچه دیگه غیر من؛ اون هم با فاصله سنی سه سال ازهم حسابی پرمشغله بود

اما من همیشه دلم میخواست مامانم بیاد دنبالم

چون میدیدم مامان های بقیه بچه ها می آمدن دنبال بچه هاشون

تو دنیای بچگی فکر میکردم اگه تک فرزند بودم خیلی خوب میشد

این طوری حتما مامانم وقت بیشتری برای من داره


باخودم میگفتم اگه دوتا خواهر بزرگ ترم زودتر ازدواج کنن؛ من میمونم و ی برادر کوچک تر .

اون وقت چه خوش خوشونم میشه؛ بابا بیشتر پول توجیبی میده؛ مامان بیشتر وقت داره...

اما همه این فکر ها تو دنیای بچگانه اون روزها خوشایند بنظر میرسید

خیلی زود فهمیدم چقدر ابله هانه بود افکار کودکیم

هردو خواهرم تو سن بیست و دو سالگی ازدواج کردند ورفتند.

درحالیکه من هجده سال داشتم و تو اون سن برای اولین بار معنی تنهایی رو فهمیدم

حرفهایی بود که نمیتونستم به کسی بغیر از یه خواهر بزنم

پدر سخت در تلاش بود تا تضمینی برای زندگی آینده فراهم کنه چون شغلش آزاد بود 

مسءولیت های مادر نه تنها کم نشده بود با آمدن اعضای جدید و تنش هایی که ممکنه تو هر زندگی نو پایی بوجود بیاد؛ بیشتر هم شده بود.

برادر کوچک هم در عوالم خود غوطه ور

مقصود اینکه

باید از تک تک روزهای زندگی لذت برد و خدارو بخاطرش شکر کرد

لحظه هایی که با عزیزانمون سپری میشوند بهترین لحظه های عمر مان هستند.

 به بچه ها هم کمک کرد تا از دوران کودکی شون لذت ببرند

وقت برای بزرگ شدن هست...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۶/۰۵
خانمی ....

نظرات  (۱)

چه دید بامزه ای داشتی
و چه نتیجه جالبتری گرفتی ازش... :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی