زیادی خوبی...

سیمین بهبهانى：

زیادی خوب بودن خوب نیست 

زیادی که خوب باشی دیده نمیشوی

میشوی مثل شیشه ای تمیز 

کسی شیشه ی تمیز را نمیبیند 

همه به جای شیشه ، منظره ی بیرون را میبینند

ولی وقتی شیشه کمی بخار بگیرد

وقتی کمی منظره ی بیرون را بد نشان دهد 

همه آنرا میبینند 

همه سعی میکنند تمیزش کنند

زیادی خوب بودن خوب نیست 

زیادی که خوب باشی شکننده تر میشوی

با هر قدرناشناسی دلت ترک بر میدارد

میشکند 

تکه های شکسته را در دستانت میگیری 

نگاه میکنی به نتیجه ی زیادی خوب بودنت

 زیادی خوب بودن خوب نیست 

زیادی که خوب باشی به زیادی خوب بودنت عادت میکنند 

آنوقت کافیست کمی بد شوی

 همه گمان میکنند زیادی بدی ...

نشد که نشد...

خواســـــتم تا ته این قصه بمانم که نشــــد

غزلـــــی از ته دل با تو بخوانم که نشـــــد󾀿

خواســــتم حادثه باشم، که بیفتم به دلــــت

لذت عشـــــق به خونت بدوانم که نشـــــد

خواســـــتم اشک مرا پاک کنی در بغلـــــت

تن در آغـــــوش غریبت برهانم که نشـــــد

 󾀿خواستم دست تو بر شانه ی من تکیه کـــنی

 󾀿و تو را مال دل خویـــــش بدانم که نشــــد

خواســـتن نیست توانستن و مـــــن از ته دل

 󾀿خواســــتم آتش عشقی بنشانم که نشـــــد󾬪

هوا کم است

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است  

دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست   

من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست           

در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غرل شبیه غزل های من شود               

چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

گاهی تو را کنار خود احساس می کنم        

اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست 

آیا هنوز آمدنت را بها کم است

بدبخت

یقه بالا می‌دهیم

دست‌ها در جیب

سیگار به ته رسیده میان ِ لب

به دیوار تکیه می‌دهیم

نه که کارآگاه باشیم یا عضو مافیا

نه

بدبختیم

سکوت گم شده

من سکوت خویش را گم کرده ام !

لاجرم در این هیاهو گم شدم

من که خود افسانه می پرداختم

عاقبت افسانه مردم شدم !

 

ای سکوت ای مادر فریادها

ساز جانم ازتو پر آوازه بود

 تا در آغوش تو راهی داشتم

چون شراب کهنه شعرم تازه بود.

 

در پناهت برگ وبار من شکفت

تومرابردی به شهریادها

من ندیدم خوش تر از جادوی تو

ای سکوت ای مادر فریادها!

گم شدم در این هیاهو گم شدم

توکجائی تا بگیری داد من؟

گرسکوت خویش را می داشتم

زندگی پر بود از فریاد من !

"فریدون مشیری"

مرگ

طرز ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﺩﺭ ﻫﺮ ﮐﺲ ، ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺷﻪ...!

ﯾﮑﯽ ، ﺩﯾﮕﻪ ﺷﯿﮏ، ﻧﻤﯽ ﭘﻮﺷﻪ..

ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ، ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ..

ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻧﻤﯿﺪﻩ..

یکی دیگه به خودش نمیرسه...

ﯾﮑﯽ مدام ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﺪﻩ..

ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ، عکس ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﻩ...!

یکی محبت نمی کنه ...!

یکی دیگه محبت نمیپذیره ...!

و.....

اینگونه است که ﺍﮐﺜﺮ ﺁﺩﻣﻬﺎ در ٣٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻧﺪ و ﺩﺭ ٨٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﻓﻦ میشوند...!

پائولو کوئیلو

متنی که برنده ی بهترین جایزه سال شد...

رمضان مبارک

عازم یک سفرم

سفری دور به جایی نزدیک

سفری از خود من تا به خودم

مدتیست نگاهم به تماشای خداست

وامیدم به خداوندی او

کو گوش شنوا

اگه میخوایید کسی رو قضاوت کنید لااقل صبرکنید حرفش تموم بشه بعد!

اولین و اساسی ترین نکته ای که باید تو روابط بین فردی مون رعایت کنیم؛گوش دادن فعاله.

به این معنی که اگه کسی خواست راجع به موضوعی باهامون صحبت کنه,اجازه بدیم هرچقدر که میخواد راجع بهش حرف بزنه تا آروم بشه واین میون جملاتی که نشون دهنده توجه و همراهی مونه بیان کنیم.

درنهایت اگه طرف مقابل راهکاری خواست,نظرمون رو بگیم که بیشتر مواقع اون طرف فقط میخواد حرف دلشو بزنه و نیازی به راهکار و روش نداره.

کو گوش شنوا؟

راه آرامش

کاسه خود را بیش از اندازه پر کنید؛

لبریز می شود.

چاقوی خود را بیش از حد تیز کنید،

کند می شود.

به دنبال پول و راحتی باشید؛

دلتان هرگز آرام نمی گیرد.

به دنبال تایید دیگران باشید؛

برده آن ها خواهید بود.

کار خود ر انجام دهید، سپس رها کنید.

این تنها راه آرامش یافتن است.

تاؤو ت چینگ

برای ساختن چرخ محور ها را به هم وصل می کنیم

ولی این فضای تهی میان چرخ است

که باعث چرخش آن می شود.

از گل کوزه ای می سازیم،

این خالی درون کوزه است

که آب را در خود جای می دهد.

از چوب خانه ای بنا می کنیم،

این فضای خالی درون خانه است

که برای زندگی سودمند است.

مشغول هستی ایم

در حالی که این نیستی است که به کار ما می آید.